روز پدر
چون بابایی همه چیر داشت تصمیم گرفتم بابایی رو ببرم شام بیرون مهمون خودم بعدش بردمش شهر بازی سوار همه چیز شیدیم چرخ و فلک ترن هوایی سورتمه و....... بعد کافی شاپ کلی بهمون خوش گذشت از صبح همش مسیج میزدم روزت مبارک تا شب ساعت 12 که روزش تموم شد همه کارارو با پول خودم کردم اخر شب دیدم خیلی خرج کردم شاخم در اومده بود به بابایی گفتم اگه منو دوست داری نصفه پولایی که خرج کردمو بهم بده اخه خیلی خوشحال بودم حساب و کتاب نکردم فقط خرج میکردم با کلی بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس همه پولامو گرفتم و کلی خوشحال شدم هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
نویسنده :
امیر و مریم
19:36