روژينروژين، تا این لحظه: 14 سال و 17 روز سن داره

روژین دختر کوچولوی مامان و بابا

روز پدر

چون بابایی همه چیر داشت تصمیم گرفتم بابایی رو ببرم شام بیرون مهمون خودم بعدش بردمش شهر بازی سوار همه چیز شیدیم چرخ و فلک ترن هوایی سورتمه و....... بعد کافی شاپ   کلی بهمون خوش گذشت از صبح همش مسیج میزدم روزت مبارک تا شب ساعت 12 که روزش تموم شد همه کارارو با پول خودم کردم اخر شب دیدم خیلی خرج کردم  شاخم در اومده بود به بابایی گفتم اگه منو دوست داری نصفه پولایی که خرج کردمو بهم بده اخه خیلی خوشحال بودم حساب و کتاب نکردم فقط خرج میکردم با کلی بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس همه پولامو گرفتم و کلی خوشحال شدم هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
17 خرداد 1391

روزت مبارک عشقم

اي تکيه گاه محکم من، اي پدر جان  و شوهر عزیزم، اي ابر بارنده ي مهر و لطف و احسان اي نام زيباي ت هميشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم   عاشقتونم روزتونو با تمام وجود تبریک میگم امیر مهربانم که در همه کارها واقعا تکیه گاه من هستی به نوعی اخلاق منو تحمل میکنی وقتی خسته هستم من را همراهی میکنی در همه مراحل زندگی شوهری مثل تو واقعا وجود نداره دوست دارم با تمام وجودم روزت مبارک ...
15 خرداد 1391

خودم کردم که لعنت بر خودم باد

مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان  سختی در پیش است؟» > رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «براي > احتياط برید هیزم تهیه کنید» > بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟» > پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، > پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه > مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون > رو تایید می کنید؟» > پاسخ: «صد در صد»، > رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو بر...
4 خرداد 1391

تولد مژده

امشب تولد مژده دوست مامان بودیم نمیدونم چرا نذاشتی بهمون خوش بگذره همش میخواستی بغل باشی اخرش دیگه بهتر شدی اومدی وسط  رقصیدی و اجازه دادی که منم برقصم البته بسکه جیغ زدم دیگه صدام در نمیاد الان که دارم مینویسم داغونه داغون هستم من میرم بخوابم تا فردا البته شما بیداری بعد از شما باید خوابید
4 خرداد 1391

یک نصیحت کوچیک

راي خودت دعا كن تا صبور باشي؛   آنقدر صبور باشي تا بالاخره ابرهاي سياه آسمون كنار بروند و خورشيد دوباره بتابد.   براي خودت دعا كن تا خورشيد را بهتر بشناسي. بتواني هم صحبتش باشي و صبح ها برايش نان تازه بگيري.   براي خودت دعا كن كه سر سفره ي خورشيد بنشيني و چاي آسماني بنوشي.   براي خودت دعا كن تا همه ي شب هايت ماه داشته باشد؛   چون در تاريكي محض راه رفتن خيلي خطرناك است.   ماه چراغ كوچكي است كه روشن شده تا جلوي پايت را ببيني.   براي خودت دعا كن تا هميشه جلوي پايت را ببيني؛ آخه راهي را كه بايد بروي خيلي طولاني است.   خيلي چاله چوله دارد؛ دام هاي زيادي در آن پهن شده است و باريكه ه...
1 خرداد 1391

فرهنگ لغت

بیم یعنی بریم ایا یعنی بیا بسین یعنی بشین ماما=مامان پاپا=بابا اده=بده دوبه=گربه امبه=عمه +کلمه هایی که قبلا میگفتی دوست دارممممممممممممم
27 ارديبهشت 1391

روز مادررر مبارک

گفتم مادر! ... گفت: جانم گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم گفتم خسته ام! ... گفت: پریشانم گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چشمانم ... اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...! همیشه از درد گفتم و از رنج.....! روز همتون مبارککککککککککککککککککککککککککککک
24 ارديبهشت 1391

شیر

روژین ن ن ن ن مامانی خیلی عصبانیه چون شما شیرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر نمی خوری ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی دارم دیونه میشم به هر دری میزنم نمی خوری ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
20 ارديبهشت 1391

پروژه از شیر گرفتن

از هفته پیش دیگه خودت فهمیدی بزرگ شدی ودیگه نخواستی شیشتو دست بزنی اما متاسفانه شیر پاستوریزه نمیخوری و از ماست و دوغ و کشک هم متنفری شبا هم زیاد بیدار میشی تا یه حدودی دارم سختی میکشم اما تا یک ماه طول میکشه خواب ظهرت هم کم شده اما خیلی خانوم شدی حالا میگم چرا.وقتی بهونه یه چیز رو میگیری وقتی باهات منطقی صحبت میکنم به راحتی قبول میکنی قربون بزرگ شدنت بشم خانم کوچولو هر روز عصر من و شما و بابا امیر میریم پارک تا شما شیر بخوری به ذوق بچه ها خلاصه که دوست دارم گلم
12 ارديبهشت 1391