خودم کردم که لعنت بر خودم باد
مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
> رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «براي
> احتياط برید هیزم تهیه کنید»
> بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
> پاسخ: «اینطور به نظر میاد»،
> پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه
> مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون
> رو تایید می کنید؟»
> پاسخ: «صد در صد»،
> رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری
> هیزم بیشتر صرف کنند.
> بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال
> زمستان سردی در پیشه؟»
> پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
> رییس: «از کجا می دونید؟»
> پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!!
>
> خیلی وقتها ما خودمان مسبب وقایع اطرافمان هستیم