روژينروژين، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره

روژین دختر کوچولوی مامان و بابا

ما اومدیم

هیچ اتفاقی نیوفتاده   راستی اول سلام گلمممم   خوبی؟   اومدم ی سر بزنم و برم    هیچ چیز جدید اتفاق نیوفتاده شایدم الان فکرم بسته هست چون ساعت 1:30 نیمه شبه و منم خسته هستممممم بابایی هم همینجورررررررررر داره صدام میکنه  منم برم  دوست دارم جوجه پر طلایی
21 بهمن 1392

امتحان

الان امتحان میان ترم دارم   بابا امیر هم از صبح سر کاره جدیدا هم عصرا بهش اضافه شده بابایی تا 8 شب سر کاره   با هم میریم بابایی رو میرسونیم بعدشم با هم میریم بیرون میگردیم    الان هم من امتحان دارم میخوام شما رو بذارم خونه مامان جون زهرا   بعدشمن بیام دنبالت بعدشم دنبال بابایی بعدشم بریم بیرون خلاصه تو خونه نمیشینیم سعی میکنم بیشتر ببرمت بیرون  خونه دوست میریم و مهمونی و گردش دوست دارمنممممممم
26 آذر 1392

عشق نفس عمر

همه چی رو به راهه خدا رو شکر دختر از گل بهترم میدونی چیه عشقم میدونی که خیلییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم خیلیییییییییییی   شاید باورت نشه اما ی لحظه دوریت رو نمیتونم تحمل کنم قبل از ماه محرم عقد بسر عمه ام بود وقتی بدر زنش بالای سر دخترش بود داشتم بهت فکر میکردم که ی روز تو هم انشاله باید عروسی شی   چه لحظه شیرینیه ولی در عین حال تلخ از اون روز هم همش بهم میگی مامان کی عروسم میکنی الهی قربونت برم   بذار بگم از صبح که بیدار میشی چیکار میکنی اول لباست رو عوض میکنی موهاتو خوشکل میکنی  صبحانه میخوری بازی میکنی بعدشم هی میگیییییییییییییییی مامان باربی برام بذار مامان باربی برام بذار&...
12 آذر 1392

کلاس

سلامممممممم دخترم    میخوام از ی موفقیت بزرگ حرف بزنم   تا چند ماه پیش یعنی اوایل تابستون تصمیم گرفتم کلاس ثبت نام کنم شما رو گشتم تا ی کلاس بسیارررررررر عالی ثبت نامت کردم کلاس مونتسوری با دوستم هفته ای دو بار شما و اشکان رو میریم  تو کلاس همش باید بغل دست بودم حاضر نبودی تنهایی بری سر کلاس بنشینی   خلاصه که تو کلاس همه مادر ها نشسته بودن +من  از جلسه بعد تصمیم گرفتیم تو کلاس نریم شما هم هی از کلاس میومدی بیرون منو چک میکردی تا اینکه مهر که رفتی کلاس مونتسوری دیگه اصلااااااااااااااااااااااااااا  کاری به من نداشتی باشم نباشم بمونم یا نمونم اصلاااااااااا مثل قبل چکم نمیکردی &n...
11 آبان 1392

ما تا حالا کجا بودیم

هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو  6 ماه هست که چیزی ننوشتمممم   ماشاله روز به روز شیرین زبونتر شدی تقریبا 30 تا کلمه بلدی بخونی از تو کتابا دو تا کلمه هم میتونی بنویسی نقاشیت هم که عالیههههههه تو این چند مدت من و شما کلاس داشتیم یک هفته دوتاییمون تعطیل هستیم و من وقت کردم ی سر بیام اینجا فعلا درگیر دوچرخه سواری هستیم هنوز بلد نشدی فردا تولده عمه هست کلی خوشحالی راستی توی اون مرحله هستی که خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی حرف میزنی به نوعی کله ادمو میخوری خیلی دلمون مسافرت میخوادددددددددددددددددد اما هنوز نهههههه ...... هفته پیش بهم گفتی مامان ما دو تا خواهریمااااا یادت باشه الهیییییییییی...
21 شهريور 1392