خونه مامان جون
امروز از صبح اینجا بودیم و شما کلی اذیت میکنی الانم از حیاط اومدیم و به زور بهت غذا دادم طهر هم نخوابیدی
نویسنده :
امیر و مریم
17:56
سه چرخه مبارک
امروز مامان جون برات یه سه چرخه خوشکل خرید دستشون درد نکنه خیلی خوشکل بود عکسشو میزارم واست عزیز دلم
نویسنده :
امیر و مریم
21:21
دیزاین تولد روژین
دوست دارم دخترم
دیگه اونقدرا بزرگ شدی که بتونیم رو در رو و بزرگونه حرفامونو باهم بزنیم.تجربه نشونم داده هر زمان کاری رو که اشتباستو واست خطرناکه انجام می دی و کاملا واست توضیحش می دم اونم از جنس واقعیتش راحتتر قبول می کنی. البته بعضی موقع ها لج میکنی اما اونم اشکال نداره من تحمل میکنم یه چیزایی که از یچگی خودم اونم خیلی کمرنگ راستش دربرابرت شرمنده میشم. به عقلم شک می کنم. دیشب به خودم گفتم ای بابا من با همین هوشم که دربرابر هوش شما قد یه فندقه تونستم یه چند کلاسی سواد دار بشم پس شما پرفسوری روی شاخشه. قربون همه قشنگیای خودت و خدات که همیشه آدمو به زندگی امیدوار می کنیین کاملا حالا پاک وآینه ب...
نویسنده :
امیر و مریم
22:55
پارک
امروز عصر من و شما و بابایی رفتیم پارک زمانی که بردمت پارک نمیتونستی خوب راه بری اما این سری هزار ماشاله خودت از پله ها بالا میرفتی و سر میخوردی میومدی پایین من و بابایی واسه تشویق شما واسط دست میزدیم و هورا میکشیدیم افرین دختر خوبم بعدش رفتیم خونه مامان جون کامیار هم اونجا بود اما چون شما ظهر نخوابیده بودی کلی نق زدی و ما مجبور شدیم زود برگردیم خونه ساعت 10 بود که خوابیدی منم الان باید برم یه دوش بگیرم اخه رو تردمیل بودم و کلی عرق کردم دوست دارم عشقم به خدا عاشقتم
نویسنده :
امیر و مریم
23:22
خسته
خیلی خسته هستم بعد از تولد شما هنوز خونه رو درست مرتب و تمیز نکردم حوصله ندارم یکماه در فکر و تدارک تولدت بودم اصلا خونه نبودم همش خرید خرید خرید دوست دارم بخوابم صبح که بیدار شدم خونه تمیز باشه به این خانومه که اون موقع ها میومد واسه تمیز کردن خونه گفتم گفته وقت نداره واسه این هفته الان ساعت 2 شب هست و شما تازه خوابیدی حتی حوصله نوشتن هم ندارم من میرم یک روز که سر حال شدم میام دوست دارم عزیز دل مامان عاشقتم
نویسنده :
امیر و مریم
1:59
خلاصه تولد
شما دختر گلم ساعت 8 شب از خواب بیدار شدی یه سوپرایزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز ساعت 9 شب همه دوستام اومدن یه دفعه در باز شد خدای من مهسا الماسی اتاق 120 خوابگاه نی ریز اومد داخل از تهران اومده بود فقط به خاطر شما همه دوستام بو.دن مزده رزیتا رویا منفرد نسرین معینی ژینوس مژده و...... خیلی خوش گذشت کلی زدیم و رقصیدیم تا ساعت 1:30 شب شب قبل هم با نسرین معینی و شوهرش تا ساعت 1 شب بادکنک باد میکردیم خیلی خوش گذشت
نویسنده :
امیر و مریم
15:34