روژينروژين، تا این لحظه: 14 سال و 17 روز سن داره

روژین دختر کوچولوی مامان و بابا

تولد عشقمممم

دختر گلم امشب تولد ت بود 27 فروردین  سه سال تو که تو زندگی من و بابایی هستی و روز به روز شیرین تر میشی امشب تولد تو بود من با وجود خستگی زیاد اما بهم خوش گذشت از دوستان گلم خاله گلی خیلی ممنونم که با سام کوچولو اومده بود فرناز و اندیا و مریم و مهتا هم بودن خیلی همشون گلن مخصوصااااااااا........... عزیز دل مامان نمیدونم شب تولدت همش گریه میکردی و بهونه کفش میگرفتی خلاصه هر چی بود که تموم شد خیلی دوست داشتم بهت خوش بگذره همه کار کردم که دخترم خوشحال باشه اما برا کفش خودتو ناراحت کردی و تا اخرش گریون بودی عشقمممم اینم بگم که تم امسالت کیتی بود همچی خوشکل بود به نظر خودم دختر ملوسمممممم دوست دارمممممممممممممممممم ...
28 فروردين 1392

22 فروردین

امروز تولدم بوددددد   یعنی روز من امروز روز خوبی بود ناهار خونه مامانم بودم شام هم بابایی بردمون بیرون عزیزم 5 روز دیگه تولد تو هست یعنی 27 فروردین دارم تدارک تولدتو میبینم تم تولد امسالت هلوکیتی هست کلی برات برنامه دارم که انشاله همشو یک به یک انجام میدممم دوست دارم عشقمیییییییییییییییییییی
23 فروردين 1392

سال 92

امروز سال نو شد ساعت 2:31 ظهر خورشت سبزی درست کردم و به مامان جون و بابا جون هم دادیم  کلی از تقویم ها خوششون اومده بود  این پست رو که مینویسم یکم عصبی هستم  چون رفتیم خونه عمه شما از اول تا اخرش داشتی گریه میکردی به خاطر کفش یاسمین واییییییییییییییییییییییییییییییییییی خونه رو گذاشتی رو سرت بسکه گریه کردی ما هم سر 5 دقیقه بلند شدیم  الان بابایی به زور ارومت کرد و برد بخوابونتت این از سال جدید انشاله سالی باشه همه سلامت باشن سایه بزرگتر ها بالای سرمون باشه سالی پر از خیر و برکت باشه دوست دارم گلم
30 اسفند 1391

منو ببخششش

خیلی غیبتم طولانی بود اخه گرفتار بوذم بالاخره پروزه از پمپرز گرفتن شما تموم شد الان 2 ماهه با اینکه کار سختی بود برا من تنبل اما بالاخره تمومش کردم خوشحالم البته دو ماهی میشه که تموم شده حالا میخوام از کارهای جدیدت بگم کلمات انگلیسی بلدی در حدود 16 کلمه شعر بلدی 3 تا تاب تاب عباسی خدا روزین نندازی توپ دارم قلقلیه مداد و بگیر تو دستات خلاصه که کلی شیرین شدی من روز به روز عاشقتر راستی مژده دوست مامان هم حاملست الان 3 ماهشه و ویار بدی داره یک ماه دیگه هم تولد گل دخترمه تم امسال دادم برات درست کنن هلو کیتی تقویم هم دادم درست کنن با عکسات که اونم امادست بعدا عکسشو میزارم این اخرین پست سال 91 هست چهار شنبه عیده و لباس ع...
29 اسفند 1391

عشقولم

دیشب عمو علیرضا و خاله زهرا که دختر عموی من میشه و شما بهش میگی زر زر اومده بودن خونمون برا شام کلی با علیرضا بازی کردی اینقدر بدو بدو کرد چرخیدی که اخرش اوردی بالا دو روز پیش با بچه های مجازی رفتیم بیرون خیلی بهتر از سری قبل بود و به من که خیلی خوش گذشت امشب خونه ما مان و با با جون بودیم اخی خیلی تنها هستن گناه دارن چرخه زندگی هست دیگه بچه بزرگ کن بعد هر کدوم میرن به سمت زندگی خودشون خلاصه که هنوز سرفه تون خوب نشد فکر کنم باز باید ببرمت دکتر جمعه هم قراره با بابایی بریم چمران عکس بگیریم همین دوست دارم هوارتااااااااااااا
16 آذر 1391

سرما خوردن شما و رفتن دایی امین به هلند

از عاشورا تا حالا سوما خوردی و سرفه های چرکی میکنی دیشب رفتیم خونه مامان جون تا چمدون دایی رو بپیچیم اخه خودش وقت نداشت البته همه کارا رو خاله    ارزو انجام داد منم حواسم به شما و کامیار بود   ساعت 4 صبح برواز داشت ولی فقط مامان جون و بابا جون رفتن فرودگاه شیوا جون زنگ زده بود مامان جون وخبر رسیدن دایی رو داده بود  انشاله بتونن به هدفی که دوست دارن برسن      
9 آذر 1391

ماه محرم

اخ که من عاشق این ماه هستم   مخصوصا موقع نذری بابا جون که توی حیاط قابلمه هست و کلی خونه شلوغ میشه  همیشه دل دل کردنم واسه اینه که زود بیاد بریم کمک کنیم و ثواب ببریم من و بابایی هم نذر داریم الان 6 ساله که ما هم ابلیمو میدیم  عزیز دل مامان امسال شما هم داری کمک میدی عکس از روز عاشورا حتما میزارم برات
4 آذر 1391

بازم منو ببخش

سلام سلام عزیزم دلم ببخشید دیر میام مینویسم گرفتار نیستما همش پای این لب تاب هستم اما نمیدونم چرا اینجا نمیومدم حالا همه چیز رو برات تعریف میکنم کار هر روز من و شما تو این روزهای سرد پاییزی اینه که شال و کلاه کنیم شیرتو بردارم بریم توی پارک  دنبالت بدوم تا بعد از یکی دو ساعت شیرتون تموم شه و من از تو قوی تر و خوشحال تر بیام خونه وای وقتی شیر میخوری انگار انگار همه دنیا رو بهم دادن  از صبح که بیداری میشی میشینم به شمارش  پروتین خوردی ویتامین خوردی کربوهیدرات به بدنت رسیده وایییییییی کلسیم بدو بدو بپوشیم بریم پارک که ......بالا توضیحات کامل رو دادم حالا از فرهنگ لغتت بگم : با با جــــــــــون (همچین میکشی...
2 آذر 1391

دیدار دوستان گلم

سلا به گل دخترم دیروز با دو ستان دنیای مجازی قرار گذاشتیم بریم بیرون شما و بابایی توی حافظ واسه خودتون میچرخیدین منم با دوستام کافی شاپ ستاره فارس بودیم خیلی دخترای گلی هستن اکثرا نی نی داشتن اونایی که نداشتم داشتن اقدام میکردن خیلی شب خوبی بود و اینکه اکثرا بچه هاشون دختر بودن امیدوارم همبازی های خوبی برات باشن عزیزم الان شما خوابیدین بابایی داره کاراشو انجام میده منم این موقع طبق معمول حوصلم سررفته و منتظرم بابایی کارش تموم شه و یه فیلمی ببینیم البته داریم سریال ترکی حریم سلطان رو دنبال میکنیم چون بد موقع میزاره و معمولا اون ساعت ما خونه نیستیم ظبط میکنیم اخر شب با بابایی میبینیم دوست دارم عشقولممممممممم ...
13 مهر 1391