تولد عشقمممم
دختر گلم امشب تولد ت بود 27 فروردین سه سال تو که تو زندگی من و بابایی هستی و روز به روز شیرین تر میشی امشب تولد تو بود من با وجود خستگی زیاد اما بهم خوش گذشت از دوستان گلم خاله گلی خیلی ممنونم که با سام کوچولو اومده بود فرناز و اندیا و مریم و مهتا هم بودن خیلی همشون گلن مخصوصااااااااا........... عزیز دل مامان نمیدونم شب تولدت همش گریه میکردی و بهونه کفش میگرفتی خلاصه هر چی بود که تموم شد خیلی دوست داشتم بهت خوش بگذره همه کار کردم که دخترم خوشحال باشه اما برا کفش خودتو ناراحت کردی و تا اخرش گریون بودی عشقمممم اینم بگم که تم امسالت کیتی بود همچی خوشکل بود به نظر خودم دختر ملوسمممممم دوست دارمممممممممممممممممم ...
نویسنده :
امیر و مریم
2:30
22 فروردین
امروز تولدم بوددددد یعنی روز من امروز روز خوبی بود ناهار خونه مامانم بودم شام هم بابایی بردمون بیرون عزیزم 5 روز دیگه تولد تو هست یعنی 27 فروردین دارم تدارک تولدتو میبینم تم تولد امسالت هلوکیتی هست کلی برات برنامه دارم که انشاله همشو یک به یک انجام میدممم دوست دارم عشقمیییییییییییییییییییی
نویسنده :
امیر و مریم
2:25
22 فروردین
سال 92
امروز سال نو شد ساعت 2:31 ظهر خورشت سبزی درست کردم و به مامان جون و بابا جون هم دادیم کلی از تقویم ها خوششون اومده بود این پست رو که مینویسم یکم عصبی هستم چون رفتیم خونه عمه شما از اول تا اخرش داشتی گریه میکردی به خاطر کفش یاسمین واییییییییییییییییییییییییییییییییییی خونه رو گذاشتی رو سرت بسکه گریه کردی ما هم سر 5 دقیقه بلند شدیم الان بابایی به زور ارومت کرد و برد بخوابونتت این از سال جدید انشاله سالی باشه همه سلامت باشن سایه بزرگتر ها بالای سرمون باشه سالی پر از خیر و برکت باشه دوست دارم گلم
نویسنده :
امیر و مریم
16:14
منو ببخششش
خیلی غیبتم طولانی بود اخه گرفتار بوذم بالاخره پروزه از پمپرز گرفتن شما تموم شد الان 2 ماهه با اینکه کار سختی بود برا من تنبل اما بالاخره تمومش کردم خوشحالم البته دو ماهی میشه که تموم شده حالا میخوام از کارهای جدیدت بگم کلمات انگلیسی بلدی در حدود 16 کلمه شعر بلدی 3 تا تاب تاب عباسی خدا روزین نندازی توپ دارم قلقلیه مداد و بگیر تو دستات خلاصه که کلی شیرین شدی من روز به روز عاشقتر راستی مژده دوست مامان هم حاملست الان 3 ماهشه و ویار بدی داره یک ماه دیگه هم تولد گل دخترمه تم امسال دادم برات درست کنن هلو کیتی تقویم هم دادم درست کنن با عکسات که اونم امادست بعدا عکسشو میزارم این اخرین پست سال 91 هست چهار شنبه عیده و لباس ع...
نویسنده :
امیر و مریم
2:14
عشقولم
دیشب عمو علیرضا و خاله زهرا که دختر عموی من میشه و شما بهش میگی زر زر اومده بودن خونمون برا شام کلی با علیرضا بازی کردی اینقدر بدو بدو کرد چرخیدی که اخرش اوردی بالا دو روز پیش با بچه های مجازی رفتیم بیرون خیلی بهتر از سری قبل بود و به من که خیلی خوش گذشت امشب خونه ما مان و با با جون بودیم اخی خیلی تنها هستن گناه دارن چرخه زندگی هست دیگه بچه بزرگ کن بعد هر کدوم میرن به سمت زندگی خودشون خلاصه که هنوز سرفه تون خوب نشد فکر کنم باز باید ببرمت دکتر جمعه هم قراره با بابایی بریم چمران عکس بگیریم همین دوست دارم هوارتااااااااااااا
نویسنده :
امیر و مریم
0:28
سرما خوردن شما و رفتن دایی امین به هلند
از عاشورا تا حالا سوما خوردی و سرفه های چرکی میکنی دیشب رفتیم خونه مامان جون تا چمدون دایی رو بپیچیم اخه خودش وقت نداشت البته همه کارا رو خاله ارزو انجام داد منم حواسم به شما و کامیار بود ساعت 4 صبح برواز داشت ولی فقط مامان جون و بابا جون رفتن فرودگاه شیوا جون زنگ زده بود مامان جون وخبر رسیدن دایی رو داده بود انشاله بتونن به هدفی که دوست دارن برسن
نویسنده :
امیر و مریم
18:14
ماه محرم
اخ که من عاشق این ماه هستم مخصوصا موقع نذری بابا جون که توی حیاط قابلمه هست و کلی خونه شلوغ میشه همیشه دل دل کردنم واسه اینه که زود بیاد بریم کمک کنیم و ثواب ببریم من و بابایی هم نذر داریم الان 6 ساله که ما هم ابلیمو میدیم عزیز دل مامان امسال شما هم داری کمک میدی عکس از روز عاشورا حتما میزارم برات
نویسنده :
امیر و مریم
14:11